جدول جو
جدول جو

معنی کج دیک - جستجوی لغت در جدول جو

کج دیک
چوبی دارای پره هایی در دوسو، که نخ ریسیده شده را دور آن پچیند
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کج دار
تصویر کج دار
کج نگهدار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کج بین
تصویر کج بین
لوچ، کسی که چشمش پیچیده باشد، کژبین، چپ چشم، چشم گشته، کج چشم، گاج، گاژ، کاج، کاچ، کوچ، کلیک، کلاژ، کلاژه، کلاج، احول، دوبین
آنکه به جنبه های منفی چیزی توجه می کند، بد اندیش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کج بیل
تصویر کج بیل
بیل سر کج برای کندن چاه یا هموار کردن زمین
فرهنگ فارسی عمید
(کَدِ رَ)
دهی است از دهستان زاوه بخش حومه شهرستان تربت حیدریه. دارای 64 تن سکنه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(کَ بَ)
کج معامله. (آنندراج). آنکه در خرید و فروش راه خطارود، بد رفتار. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
بیل سر کج که با آن چیزی را از گودالی که حفر شود برآورند و نیز مواد سوخت را در تنور و کوره ریزند. (فرهنگ فارسی معین). بیل که قسمت دستۀ آن منحنی باشد
لغت نامه دهخدا
(پَ / پِ کَ کُ نَنْ دَ / دِ)
که کج بیند. احول. لوچ. کاج. (ناظم الاطباء) ، آنکه خطا بیند. کسی که به خطا نگرد. (فرهنگ فارسی معین) :
نیست کج بین را ز ناز آن بهشتی رو خبر
ورنه هر چین جبین آغوش حوردیگرست.
صائب (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(کَ دَ)
آنکه دست کج دارد. که انحنا و غیر استقامتی در دست وی بود، دزد و کسی که در هر جا هر چه بیند بردارد. (ناظم الاطباء). معتاد بدزدی
لغت نامه دهخدا
(کَ دِ)
حالت و کیفیت کج دل. کج ذوقی. بدسلیقگی. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(جِ)
کنایه از تاج خروس است. (انجمن آرای ناصری)
لغت نامه دهخدا
(کَ دِ)
کج ذوق. بدسلیقه. (فرهنگ فارسی معین) :
چون صبا مجموعۀ گل را به آب لطف شست
کج دلم خوان گر نظر بر صفحۀ دفتر کنم.
حافظ
لغت نامه دهخدا
بد خر یاوه خر هرزه خر، بد رفتار آنکه در خرید و فروش راه خطا رود، بد رفتار
فرهنگ لغت هوشیار
بیل سر کج که با آن چیزی را از گودالی که حفر شود بر آورند و نیز مواد سوخت را در تنور و کوره ریزند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کج بین
تصویر کج بین
دو بین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کج دلی
تصویر کج دلی
کج ذوقی بد سلیقگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاج دیک
تصویر تاج دیک
تاج خروس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کج دل
تصویر کج دل
کج ذوق بد سلیقه: (چون صبا مجموعه گل را باب لطف شست کج دلم خوان گر نظر بر چشمه کوثر کنم) (حافظ)
فرهنگ لغت هوشیار
((کَ))
بیل سر کج که با آن چیزی را از گودالی که حفر شود برآورند و نیز مواد سوخت را در تنور و کوره ریزند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کج بین
تصویر کج بین
آن که خطا بیند، احول، لوچ، دوبین
فرهنگ فارسی معین
دزد، نادرست
فرهنگ واژه مترادف متضاد
کژدم
فرهنگ گویش مازندرانی
شرطلب، شربه پاکن
فرهنگ گویش مازندرانی
از ابزار ریسندگی
فرهنگ گویش مازندرانی
وسیله ای در دستگاه نخ ریسی قدیمی
فرهنگ گویش مازندرانی